ملت دارند توی محوطه جدید نمایشگاه، کتاب هایی را که از باران های هفته پیش تهران در امان مانده ورق میزنند و پیش خودشان سبک و سنگین می کنند که فلان کتاب را بخرند یا نه و این یکی کتاب به درد کی می خورد و از این حرف ها.
نمایشگاه کتاب، حتی اگر جایش هم عوض شده باشد، یکی از چند اتفاق فرهنگی مهم مملکت ماست و خب، یکی از سنت های اصلی این جور وقت های مهم هم دادن اطلاعات و آمار است.
ما هم برایتان یک آمار تهیه کرده ایم. آماری از کتاب هایی که با چاپهای جدید دورقمی خودشان را به نمایشگاه رسانده اند: بامداد خمار (فتانه حاج سیدجوادی) چاپ 40 را تجربه می کند (که اگر دیوان حافظ و کتاب های درسی را کنار بگذاریم، توی بازار کتاب ما یک استثنا به حساب می آید).
دالان بهشت (نازی صفوی) به چاپ 23 رسیده، باغ مارشال (حسن کریم پور) چاپ 20، پنجره (فهیمه رحیمی) چاپ 16، گلی در شوره زار (نسرین ثامنی) چاپ 15، سهم من (پرینوش صنیعی) چاپ 13، اتوبوس (فهیمه رحیمی) چاپ 13.
سال پیش، وزارت ارشاد فهرستی از پرفروش های 14 سال اخیر بازار کتاب ایران ارایه کرد که رتبه های بالایش، چیزی شبیه همین آمار ما بود. با این فرق که رتبه 2 به چراغ ها را من خاموش می کنم (زویا پیرزاد) تعلق داشت. توی آن فهرست 47تایی، حداقل 35 کتاب به عناوینی اختصاص داشت که ما به آنها می گوییم ادبیات عامه پسند. و طبق همان فهرست، فهیمه رحیمی با 7کتاب پرفروش و م. مودب پور با 4 اثر، محبوب ترین نویسنده های این سال ها بوده اند.
یک آمار دیگر هم هست. چهار سال پیش، نشریه تخصصی کتاب ماه ادبیات و فلسفه (در شماره 44 خود) نتیجه تحقیقی را رو کرد که هدفش جواب دادن به یک پرسش ساده بود:
دانشجوهای مملکت به کدام رمان ها علاقه مندند؟ توی این تحقیق که در 12 دانشگاه شهر تهران انجام شده بود، معلوم شد اولین رمان های محبوب داخلی دخترهای دانشجو بامداد خمار و پنجره هستند و بعد کارهایی مثل سووشون، کلیدر، مدیر مدرسه، یا آتش بدون دود. در میان آثار محبوب داخلی پسرهای دانشجو هم بامداد خمار، چهارم بود.
در میان نویسندگان محبوب داخلی دختران دانشجو فهیمه رحیمی، اول بود. نسرین ثامنی، رتبه 4 و فتانه حاج سیدجوادی رتبه 7 را داشت. و در میان نویسندگان محبوب پسرهای دانشجو هم رحیمی و ثامنی، نفرات 4 و 8 بودند.
مرحوم احمدآقا جایی (در کتاب حدیث بیداری) تعریف کرده که امام خمینی برای اطلاع از اوضاع جامعه، رمان شوهر آهوخانم را هم می خوانده. اما ظاهرا جماعت روشنفکر ما نیازی به این اطلاع ندارند. ما گونه ای ادبی داریم که قدیمی ترین جریان داستان نویسی معاصر و در عین حال موفق ترین آنها در جذب مخاطب بوده است.
آن وقت فکر می کنید حجم مطالب نوشته شده در بررسی و نقد این ادبیات، از حجم مطالب در مورد یک کتاب نخبه پسند درجه دوم، بیشتر است؟ کاری ندارد. خودتان امتحان کنید. فکر می کنید در 4 جلد و 1500 صفحه کتاب مرجع صد سال داستان نویسی ایران ، چندبار اسم نویسنده ای مثل امیر عشیری که داستان پلیسی را در ایران بنیان گذاشت، آمده است؟
دقیقاً یک بار. فکر می کنید تا به حال چند مجله به بحث و بررسی دربارة این دسته از ادبیات ما پرداخته اند؟ فقط 3 مجله. آن هم با تعداد صفحاتی کمتر از همین پرونده کوچک ما.
ادبیات عامه پسند ما نشان داده که استعداد رشد دارد و در دل انبوهی از کارهای ضعیف، کارهای خواندنی و خوبی را هم می تواند ارایه کند. ادبیات عامه پسند ما نشان داده است که می تواند بیشترین تعداد از افراد جامعه کتاب نخوان ما را پای کتاب بکشاند. نمی دانیم چرا منتقدهای ما چشمشان را به روی این چیزها بسته اند.
اما یک چیز را می دانیم. می دانیم که ما نمیخواهیم این ادبیات فراگیر و این پتانسیل عظیم را که فقط نیازمند کمی آموزش و ارتقاست، به عنوان ادبیات ایده ال تبلیغ کنیم. این پرونده جمع وجور و کوچک، شاید فقط قدم اول برای دیدن و بهتر دیدن این ادبیات باشد. خیلی حس خوبی است که این قدم را ما داریم برمی داریم.
در این پرونده میخوانید:
- عشق کافی نیست
- نگاهی به تاریخچه
- چند نمونه
- عامهپسندیم نه عوامپسند
- هجوم دل و قلوه
- داستان زندگی فهیمه رحیمی
- جایی که پیادهروها تمام میشود
- بازاریها
- جوانها
- ادبیات پلیسی
- با کلاسها
- مخالفان